-
جل الخالق ! شوخی ، شوخی ، با ما هم شوخی ؟؟!
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 13:44
نمیدانم چرا دنبال یک چیزی که میگردیم همه ی کائنات و دست اندرکارانش دست به دست هم میدهند ، تا ناکام شویم و دس آخر ،آخرین جایی که امیدی به آنجا نیست ،میبینی فلک زده آنجاست ..! امید چه میکند !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 21:31
رؤیای تو .. کابوس من است ..
-
زندگی همینه ..
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 14:32
فرقی نمی کنه که به یه “دو پا” زیادی “جَو” بدین یا به یه “چهار پا”زیادی “جُو” بدین … به هر حال از هر دوشون جفتک می خورین !!
-
مرد که گریه نمیکند ..
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 14:08
میگویند : " مرد که گریه نمیکند .. " ....:....::.......:....::.......:....::...گاهی اوقات آنقدر 'بغض' داری ،، که فقط باید 'مرد' باشی تا گریه کنی ..
-
خدایا شفایی عنایت فرما .. !
شنبه 16 دیماه سال 1391 14:21
یک سیمکارت متروکه داشتیم ، گفتیم طفلی مریض احوال است شارجش کنیم ! همراه اول هم بود ،، رفتم مغازه، گفتم شارج(شارژ) همراه اول داری ؟؟ پسره برگشت با تعجب نگاه کرد ، یهو گف ، مگه تو ایرانسل نداشتی ؟؟؟!!!! کف کردیم همانجا ! من هم یک نگاه عاقل اندر دیوانه انداختمو تازه خودش فهمید چه گافی داده !!!! خدایا جوانان این مرز و بوم...
-
آموخته ام ..
جمعه 15 دیماه سال 1391 21:00
اولین و آخرین پسری که جلویش زانو خواهم زد ، پسرم خواهد بود ..............آنهم برای بستن بند کفشهایش ..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 دیماه سال 1391 14:01
خدایـــــــــــــــــــــــــــــا برم نمی گردانی؟!! یک طرفم ســـــــــــــــــــرخ شد . . .
-
همان مخاطب ! (به گمانم بادش خالی شده البته ! )
جمعه 15 دیماه سال 1391 09:53
مخاطب مربوطه را زدیم زمین ! ! !....:....::.......:...هوا نرفت......:....::.......:....::...!!
-
همینجوری !
جمعه 15 دیماه سال 1391 00:13
من به تو نمیام … اما لطفا تو به خودت بیا ..
-
یه شانسم نداریم :(
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 16:58
یه گلکسی خوجمل برنده شدم ! ;-) ولی .... نمیدونم چرا بد میارم :( خارجکی نوشته بود منم که انگلیسیم ماشالا اصن طرفش نمیرم بدم میاد ازش ، خوب نی ،خوب متوجه نشدم چی نوشته :( الکی دکمه زدم ،هی کد و هر چی پرسید وارد کردم بعد چنتا الکی دکمه مکمه زدم ، یهو گمو گور شد :( :( نفمیدم کجا رف :( من گلکسیمو میخام :( :(
-
عیبی نداره ، ما هم خدایی داریم !!!
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 05:48
ای باو . . .بعد چن مدت واسه نماز صب بیدارشدم (همش خاب میموندم . . )عاغا پاشدم وضو گرفتم و خوندم ، تموم که شد تا دراز کشدیدمو پتورو انداختم رو خودمو چشامو بستم ،تازه زیر پتو گرم شده بودمآ ، یهو دیدم دارن اذان میدن :-( ینی خدایی انصاف نبود ! منم نامردی کردم خودمو زدم به اون راه ! الانم خابم پرید :-( أه
-
داریم؟!!
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 00:33
میگن ، امکان نداره آدمی وجود خارجی داشته باشه ، و همزمان هم در محل~~~الف~~~باشه هم در محل~~ب~~ و همچین موردی محال و غیر عادیه . . .واقعا؟؟! اصن داریم؟ داریم همچی چیزی ؟! عهه ، وقتی من هم تو اتاقمم هم تو نت ،، کجاش محاله ؟؟ مسئولین بی توجه شدن !
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 13:57
خدایااااااااا دردها از آن بالا کوچک دیده میشوند . . . . .بیا رو در رو مسائل را حل کنیم . . .
-
چیسپ !
سهشنبه 12 دیماه سال 1391 21:55
مادربزرگمان خدا خیرش بدهد میدانست ما چیپس دوست داریم قربانش روم برایم چیپس خریده ! آنهم مزمز ! آنهم سرکه ای ! که از دیدنش عق میزنم ! صدبار بهش گفتم چی توز بخر ! برمیگرده میگه ، چی؟ چی توس؟؟!! رفته مغازه گفته چی توس بده !! الانم نخاستیم زیر ذوقش بزنیم تادیدیم خریده به حساب خودمان ذوق کردیم ! مجبورم تا آخرش بخورم که...
-
دو زاری !
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 23:59
پسر : بگو چی شده عزیزم ؟؟؟؟(با آهنگ)=================================بچه : دو هزاریم افتاد ! ==============================پسر : هه دو هزاریش افتاد ! عه دوزاریش افتاد !==============================من تو مغازه :-D ==============================مغازه دار :|==============================بچه...
-
دلم تنگه
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 14:26
دلم- - -تنگه- - - مثه- - -ابرای تییییییره . . . . . .
-
دار و ندار . .
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 14:24
~~~سارا~~~و ~~~دارا ~~~ هع ، چه زوج خوشبختی . . .سارا چون دارا بود خوشبخته . . دارا چون دارا بود و سارای دارا رو داشت خوشبخته ~~~~ خدایا گیریم سارا نبودم ،گیریم طرف دارا نبود ~~~ من ندار بودم ، ولی داشتمش ~~~به ندار بودنم راضی بودم . . اینکه تمام 'بی'ها مال من بود ، ، با همشون ساختم . . .از بین اینهمه دار ، فقط بهم...
-
بندگی نکردم
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 14:02
فاصله ها زیاد شده .===================================نمیدونم بین من و خدا ،، یا خدا و من ،، ===================================نمیدونم بین من و دوستام ،، یا دوستامو من ،،===================================نمیدونم بین من و خونوادم ،، یا خونوادمو من . . .فقط اینو میدونم بندگی نکردم . . .
-
دیگرسوارنشوید !
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 09:07
دل من همانند اتوبوس های شهر شده ! غصه ها سوار میشوند فشرده به روی هم و من راننده ام که فریاد میزنم : دیگر سوار نشوید !!! جا نیست . .
-
بی دارم
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 09:04
دیگران میپرسند بیداری ؟؟؟ آری بی دارم . . . . . زیرا اگر داری داشتم، یا قالی زندگی ام را خودم می بافتم یا آن را به دار می آویختم ! پس بی دار بی دارم . . . .
-
مرگ احساس
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 00:44
آرامتر تکانش دهید..مرگ مغزی شده..باید زودتر دفن شود.. چیزی برای اهداء هم ندارد.. احساسم است خوب میدانم..! تا همین دیروز زنده بود.. خودم دیدم...کسی لهش کرد و رفت . . .
-
عزیزه بیصاحاب
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 00:16
وقتــی بـه جـای عزیــزم ؛ بهـم میگــی عزیــز ! یعنــی : "یـه عزیــزِ بــی صاحــب" ، عزیــزی کـه هنــوز عزیــزِ .... ولــی مــال تـو نــیسـت ! شنیدنـش کـه درد داره .... گفتنـشو نمی دونــم ... !!!
-
چای تلخ
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 00:15
چا یت را تلخ بخور! وقتی شیرین هم اسطوره ای ست که می خواست در ان واحد با دونفر باشد . .
-
غریب
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 00:13
غریبــــه ها که هـیچ ،،؛، دوســتان هم گـاهی،،، به اندازه ی دو سه خط بیشتر، حوصـله ات را ندارند...
-
تره
شنبه 9 دیماه سال 1391 14:04
دوست داشتن یعنی بیست نفر واست سالاد فصل سلطنتی درست میکنند ، لب نمیزنی . . . ولی دوست داری تره ای رو بخوری که “ اون ” هیچوقت واست خرد نمیکنه . . .
-
بالاترازسیاهی
شنبه 9 دیماه سال 1391 13:59
بالاتر از سیاهی هم “ رنگ ” هست … مثل رنگ این روزهای من . .
-
بلاتکلیف
جمعه 8 دیماه سال 1391 14:11
چه تکلیف سنگینی ست بلاتکلیفی،، وقتی نمی دانم ... دارمت یا ندارم . . .
-
مادربزرگمان !
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 20:42
مادربزرگی داریم از آن بچه لات هاست ! چشمش نزنیم ماشالا سرحالو غبراق (قبراق؟ قبراغ ؟ خو حالا هر چی! ) ،جانم برایتان بگوید ،پارسال این مادربزرگمان در خانه تنها بود ،گویا میترسید شب تنها بخوابد ! خلاصه امیدش به منه بدبخت بود که پیشش بمانم ، من هم که از همان بچه پرروهای قدیم !(ک میگن بچه پررو هم همون بچه پررو های قدیم ) -...
-
پسرودختر
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 20:09
پسر : الو گلابی؟....:....::.......:....::... دختر : سلام کثافت بعد هردو از ته دل میخندن :)) ....:....::.......:....::.......:....::... پسر : خوبی کج و کوله ی من؟....:....::.......:....::.......:....::... دختر : به توچه عشقم خوبم_ توخوبی؟ پسر : خــــــــر نفهم حالتو میپرسم میگی به تو چه؟ شیطونه میگه بزم شل و پلش کنم...
-
آهای مرگ
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 20:03
آهاے مرگـ ـ ڪجایے ؟....:....::......:....::.......:....::.......:....::.......:....::.......:....::......:....::.......:....::.......:....::... بیا ڪہ زندگے مرا ڪشت . . .