-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 خردادماه سال 1392 10:32
فردا تولدمه .. (:
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1392 00:36
گاهی وقتها آنقدر مزخرف میشوم که اطرافیان از درک کردنم عاجزند .. دور نیست که پشت سرم هیچ نماند (!) حالم ازین شهر بهم میخورد ..
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1391 13:26
نه فلفلی ، نه قلقلی ، نه مرغ زرد کاکلی .. هیچکس باهاش رفیق نبود .. :(
-
مترس أک ..!
پنجشنبه 17 اسفندماه سال 1391 17:37
ایستادگی کن ؛ ایستادگی کن ؛ و ایستادگی کن .. (: / و / به یاد داشته باش که لشکری از کلاغها ، جرات نزدیک شدن به مترسکی که ایستادگی را فقط به نمایش می گذارد , ندارند ..
-
قدر خودت را بدان ..:)
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1391 17:16
شیطان و آدم هردو ملحد شدند .. هردو رانده شدند .. هردو ریا کردند .. باز هم آدم بالاتراست ..
-
گل بخودی ..
دوشنبه 30 بهمنماه سال 1391 11:09
گاهی وقتها آنچنان خودت را میبازی ک اصلن یادت نمی آید قبلا چه بودی .. اصلا خودت را کجا جا گذاشتی .. وقتی خودت فراموشت میشود ، اینجاست که کم می آوری از بییییخخ .. میبازی به زندگی و تسلیم .. آنهم 2-0 .. یک گل بخودی ، و یک گل از روزگار میخوری .. تلخ است .. از زهرمار بدتر ..
-
این روزها ..
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1391 14:46
این روزها که میگذرند/ شادم!________ شادم که میگذرند این روزها...___________ ×ولادیمیر:خوب چکار کنیم؟!___________ +استراگون:بیا کاری نکنیم. مطمئنتره ..
-
زهی خیال باطل .. !
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1391 14:45
نماز که میخانی تمام خاطرات کودکی و دوران مدرسه وسط نماز بخاطرت می آید ! ! ! خاطرات هشت سال دفاع مقدس حتا ! نمیدانیم ایراد از مغز ناشتای ماست ، یا مسئولین بی توجه شده اند .. ! دس آخر هم که مینشینی و خاطراتت را مرور کنی .. اما .. زهی خیال باطل ! دریغ از یک خاطره ..
-
سگدو ..
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1391 14:42
شاید اگه سگدو زدن یکی از ماده های دو میدانی به حساب میومد ، الان ما معروف ترین خانواده المپیکی بودیم !!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1391 14:18
خیلی وقته منتظر روزهای بهترم .. ولی نمی دونم چرا هنوزم دیروز بهتره ..
-
دل بسپار
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1391 14:33
تآ בل بـه בلتــ نسپـرבهـ انـב ، בلتــ را بسپـآر بـﮧ آنکـﮧ مے خـواهـے ! نـﮧ آنکـﮧ می خوـآهـבتـــ ! سختـــ استـــ .. سـآختـن بآ בلـے کـﮧ בلـבآرتـــ نیست ..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 بهمنماه سال 1391 15:19
乂 .. ڪَــ ــم آوُرבم اگـ ـہ مے בونستـَـ ـمـ اینطـوری میشـہ ؛ بآ خوבمـ بیشتَــ ـــر میآوردم ..
-
بز بیاری !
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1391 14:55
خوابم خوابای قدیم خداوکیلی ! شب میخابی، خواب میبینی ، شب بعدش ادامه ی همون خوابو میبینی ! جل الخالق .. حالا بدبیاری اینه خواب بد باشه ! بدترش اینه چن شب پشت سره هم ادامه شو ببینی ! انصاف نی .. ! حالا خوبه خواب دیشبم فیلم سینمایی بود و آخرش همه چی تموم شد ! وگرنه باس تا چن شب درگیر همون خوابه مسخره میبودم ! والا بخدا...
-
دلتنگی
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 14:41
چه سر به راه است .. دلتنگی را میگویم ! از گوشه ی دلم جُم نمیخورد ..
-
مغزهای هرزه ..
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 14:37
تن های هرزه را سنگسار می کنند ! ! ! غافل از آن که شهر پر از فاحشه های مغزی است .. و کسی نمی داند مغز های هرزه ، ویرانگرترند تا تن های هرزه ..
-
آرزوی فردا ..
جمعه 29 دیماه سال 1391 14:21
وقتی دنبال آرزوهایت میری ، مدام به کوله پشتیت نگاه بنداز که مبادا سوراخ باشه ، و چیزایی که امروز داری بشه آرزوی فردات ..
-
گرگها
چهارشنبه 27 دیماه سال 1391 15:16
گرگها همیشه زوزه نمیکشند . . . گاهی هم می گویند : دوستت دارم . . . و زودتر از آنکه بفهمی بره ای ، میدرندخاطراتت را . . . و تو میمانی با تنی که بوی گرگ گرفته . .
-
کاش ..
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 22:23
کاش می شد انگشت را تا ته حلق فرو کرد و بعضی دلبستگیها را یکجا بالا آورد ..
-
حرفهایم ..
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 21:45
گاهی حرفم رابرای نان ریزه های حیاطمان میزنم .. شایدگنجشکان هضمش کنند ..
-
عیبی نداره ..
شنبه 23 دیماه سال 1391 23:34
طلبم نکرد برم پیشش .. یک ساعت قبل رفتن زد تو برجک .. ازش شاکی شدم .. خیر سرم اومدم زنگ بزنم گلایه کنم ازش .. شارج نداشتم .. رفتم مغازه شارج بگیرم اونم نداشت .. یه گوشی گیر آوردم سریع شماره گرفتم ٠٥١١٢٠٠٣٣٣٤ بعدش .. اوکی رو که زدم =====> مشترک مورد نظر اشغال میباشد .. دوباره .. ده باره .. صدباره .. گرفتمش .. اما...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 دیماه سال 1391 00:56
یه هندزفری دارم همیشه یه گوشی بش وصله !!D: انقد دوسشدارم ، عنی چو آن نباشد تن من مباد ..! همدمم همینه :( :(
-
دستغیب !!
جمعه 22 دیماه سال 1391 15:55
یک پست عبرت انگیزناک نوشتم لدفن بفرمو ادامه .. دایی کوچکمان خداخیرش بدهد آمده بودپیشمان،سرحال و قبراغ(قبراق؟غبراق؟خوحالاهرچی!) بود ، ألقصه این دایی ما ازشیطنت های زیادش اصلا طرف نماز و خدا و پیغمبر نمیرفت !گویی استغفرالله به قول بعضیا باخداقهراست ! آمده بود کنار من گفت : شیدی پاشو بریم نماز جمعه ، بالاخره ٤٨تمه ، ثواب...
-
بعضی وقتا
جمعه 22 دیماه سال 1391 10:25
بعضی وقتا دردات انوقدر شخصی میشن که با خودتم حرفشو نمی زنی . . .
-
مارو دعوت نکرده بییششهههور (بیشعور!)
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 20:12
بارون میاد جرجر / پشت خونه هاجر / هاجر عروسی داره / دمب خروسی داره !!!! اصن ی وعضی :-D
-
بغض شکن
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 14:03
. خدایا بت بود ؛ “بت شکن” فرستادی ..... من پر از بغضم ”بغض شکن” هم داری . . . ؟
-
اسیر
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 10:30
قصه عشقی که میگم ، عشقه لیلای مجنونه....:....::.......:....::.......:....::... به یه روایت دیگه ، لیلی جای مجنونه....:....::.......:....::.......:....::... مجنون سر عقل اومده ، شده آقای این خونه....:....::.......:....::.......:....::... تعصب و یه دندگیش - کرده لیلی رو دیوونه....:....::.......:....::.......:....::......
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 14:32
عجیب است! گرمای بی سابقه در اوج سرمای زمستان ! به گمانم آرامش قبل از طوفان است ..
-
به سلامتیه ..
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 22:02
به سلامتی پسری که رفته سربازی مردشده....وقتی برگشته دیده اونی که دوستش داشته زن شده ..
-
کاش ..
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 14:15
کـاش وَقـتهـ ـایِ تــَنهـ ـایی یــِکی از تو سایـه مـ ـی اومَد و مـِثلِ پــِسَرخالــه میگــُفـت : نــ ـون بـــِگیرَم ....:....::.......:....::... نـَـ ـفت بـــِگیرَم....:....::.......:....::... دِلــِ ـت گــِـرِفتِه....:....::.......:....::... مَنــَـ ـــم مــیگــُــفتــَم اره .. بَعد فــَقــَط مینــِشَست کِنارَم و...
-
پادوگر و مچه !! :-D
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 20:33
یه پست خرکی نوشتم! هر کی حالشو داره لدفن بفرمویه ادامه ... توی روزگار موزگار قدیم ندیم ، توی سرزمین مرزمین ها ، یه جادوگر پادوگری زندگی میکرد .. !....:....::.......:....::...پادوگر یه بچه داشت و یه مچه ! یه روز [مچه] به پادوگر میگه : ' مامان پادوگر گرسنمه و مرسنمه !!!' ....:....::.......:....::... پادوگر میگه گرسنته...